زبان های ایرانی
زبانهای ایرانی
زبانهای ایرانی یکی از شاخههای زبانهای هندوایرانی از خانواده بزرگ زبانهای هندواروپایی را تشکیل میدهد. منظور از اصطلاح زبانهای ایرانی یا زبانهای ایرانیتبار، گروهی از زبانها است که همگی ریشه در یک زبان باستانی به نام زبان نیا-ایرانی داشتهاند و به معنی زبانهای مرتبط با واحد سیاسی کشور امروزی ایران نیست.

زبان های ایرانی یک ریشه مشترک باستانی دارد و به گویش های مختلف و هر گویش به لهجه های مختلف استعمال می شود. این زبان ها از آرامی باستان بسیار وام گرفته است. بعضی از گویش های زبان ایرانی به خاطر تفاوتهای ظاهری در نحوه استفاده از عبارات و ترکیب ها، امروزه خود به عنوان یک زبان نام برده می شوند.
مهمترین زبانها و گویش های ایرانی امروزی عبارتند از: فارسی (پارسی ، دری، یا تاجیکی)، مازنی، کردی، پشتو، بلوچی، لری، لکی، زازاکی، گیلکی، تالشی، تاتی و آسی
امروزه زبانهای ایرانی بیشتر با خطهای عربی، لاتین، و سیریلیک نوشته میشوند. زبانهای ایرانی با زبان عربی و زبانهای ترکی تاثیر متقابل بسیاری داشتهاند.
زبانهای ایرانی بیشتر در کشورها و مناطق ایران، افغانستان، تاجیکستان، باختر پاکستان، کردستان ترکیه، کردستان عراق، و بخشهایی از آسیای میانه و قفقاز روایی دارد.
سه زبان از زبانهای ایرانی به عنوان زبان رسمی هم اکنون در چهار کشور استفاده میشود. این زبانها عبارت اند از فارسی در ایران و تاجیکستان، فارسی و پشتو در افغانستان و کردی در عراق.
براورد میشود که امروزه حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تن به زبانهای ایرانی سخن بگویند. بنیاد تابستانی زبانشناسی (SIL International) در سال ۱۳۸۴ برآورد کردهاست که امروزه به حدود ۸۷ گونه از زبانهای ایرانی سخن گفته میشود؛ که شمار سخنوران بزرگترین این زبانها به طور تخمینی عبارتند از: فارسی (۱۱۰ میلیون تن)، پشتو (۴۱ - ۶۰ میلیون تن) ، لری (۱۰ میلیون تن)،تبری و گیلکی (7 میلیون تن) ، کردی (۲۵ میلیون تن)، و بلوچی (۷ میلیون تن).
پیشینه
دوره باستان که از آغاز تا انقراض شاهنشاهی هخامنشی، تقریباً از سده بیستم تا حدود چهارم و سوم پیش از میلاد را دربرمیگیرد. از زبانهای ایرانی باستان چهار زبان آن شناخته شدهاست: مادی، سکایی، اوستایی و پارسی باستان . از زبان مادی و سکایی که یکی در غرب ایران و منطقه فرمان روایی ماد و دیگری در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، از جمله بین اقوام پارت و ساکنان سغد، رایج بوده، تنها کلمات و عباراتی در آثار دیگران برجای ماندهاست. اما از زبانهای اوِستایی و پارسی باستان مدارک بسیار در دست است. زبان اوِستایی، گویش مردم اطراف دریاچه هامون در سیستان بوده و زرتشت کتاب خود را به این زبان نوشتهاست.
پارسی باستان زبان مادری و زبان میهن اصلی خانواده و دودمان هخامنشی بودهاست. نخستین شواهد نوشتاری از این زبان، سنگنبشته بیستون است که تاریخ آن به قرن ششم پیش از میلاد برمی گردد. درهمین زمان لهجههای دیگر ایرانی باستان نیز وجود داشته که پا به پای چهار زبان مهم دوران باستان مراحل تکاملی را میپیمودهاست، مانند زبانهای بلخی، سغدی، پارتی و خوارزمی.
زبانهای ایرانی به سه دسته تقسیم میشوند:
زبانهای ایرانی باستان
زبانهای ایرانی میانه
زبانهای ایرانی نو (شرقی و غربی)
این دستهبندی مطلقاً از لحاظ زمانی نیست، بلکه از نظر زبانشناسی هم هست.
ایرانی باستان
زبان نیاایرانی نیای مستقیم این دسته از زبانهای ایرانی است.
از جمله زبانهای این دسته عبارتاند از زبانهای اوستایی (که بیشتر از طریق متون اوستا به ما رسیده است)، فارسی باستان (که بیشتر از طریق کتیبههای هخامنشی به ما رسیده است)، سکایی باستان، و مادی (که فقط چند واژهٔ آن، آن هم از طریق چند وامواژه در فارسی باستان و چند واژهٔ ذکر شده در منابع یونانی به ما رسیده است).
ایرانی نو
زبانهای ایرانی نو به دو دسته بخش میشوند:
شرقی
غربی
زبانهای ایرانی نو با این که اساساً در ایران، افغانستان و تاجیکستان متمرکز شدهاند اما حقیقتاً گستره جغرافیایی بسیار وسیع تری را در بر میگیرند شامل مناطقی در قفقاز، آسیای میانه، ترکستان چین، پامیر، ترکیه، سوریه، عراق و شبه قاره هند.
زبانهای ایرانیتبار شرقی
نمونه زبانهای شرقی ایرانی تبار اینها هستند:
پشتو
آسی
زبانهای پامیری
پاشایی
یغنابی
زبانهای ایرانیتبار غربی
زبانهای ایرانی تبار غربی به دو گروه دسته بندی میشوند:
گروه شمال غربی:
این گروه شامل زبانها و گویشهای آذری باستان، تفرشی، خوانساری، آرانی، بیدگُلی، گَزی، دری زرتشتی، سیوندی ، تبری ( مازندرانی )، کردی، گیلکی ، تالشی ، زازا-گورانی، پارتی، ، سمنانی، تاتی و بلوچی میباشد.
گروه جنوب غربی:
این گروه شامل زبانها و گویشهای فارسی/پارسی، فارسی نو، تاتی قفقاز، لاری، لری و بختیاری میباشد.
رسمالخط
زبانهای ایرانی دارای رسمالخطهای گوناگون هستند. از جمله خط میخی (در مورد پارسی باستان)؛ خط آرامی (در مورد نخستین کتیبههای پارسی میانه، پارتی، سغدی، و خوارزمی)؛ دو نوع خط سریانی، سطرنجیلی (در مورد پارسی میانه، پارتی، یاختری، سغدی و فارسی نو) و نستوری (سغدی مسیحی و فارسی نو)؛ خط عبری (در مورد فارسی نو و لهجههای محلی)؛ خط عربی (در مورد فارسی نو، خوارزمی، کُردی، پشتو و بلوچی)؛ خط براهمی (در مورد خُتَنی، تُمْشُقی و سغدی)؛ خط یونانی (در مورد باختری)؛ خط سیریلیک (در مورد اُسِتی و تاجیکی) و خط لاتین (در مورد کُردی و اُسِتی).
زبان پارسی میانه
زبان پارسی میانه، زبان پارسیگ یا زبان پهلوی (پهلویک) نیای مستقیم زبان پارسی امروزی است. پهلوی در معنای عام و نه چندان دقیق به زبانها و مخصوصا خطهای رایج دورههای اشکانی و ساسانی اطلاق میشود و محدود به ایالات نبودهاست. پهلوی یا پارسی میانه شکلی از زبان پارسی است که واسطهٔ مستقیم میان پارسی باستان و پارسی امروزی است. به عبارت دیگر پارسی امروزی شکل تحولیافتهتر از خود زبان پارسی میانهاست. پارسی میانه زبان ارتباطی مشترک در تمامی شاهنشاهی ساسانی بود پارسی میانه یکی از زبانهای ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همه امپراطوری ایران تا صدر اسلام رواج میداشتهاست. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به حساب میآید پارس بود. در دوران اشکانیان پارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت تا اینکه در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. کتیبهها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتابها به این زبان نوشته میشد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه عملاً زبانی نیممرده بهشمار میآمد.
این زبان یا یکی از گویشها یا زبانهای بسیار نزدیک به آن، پس از تحول و آمیختگی با لهجهها، گویشها و زبانهای خویشاوند دور و نزدیک و همچنین واردشدن وامواژهها، پارسی نو را به وجود آوردهاست. بنا بر این جای تعجب نیست که شباهتهای فراوان چه از نظر واژگانی و چه از نظر دستوری میان این دو زبان وجود دارد. در واقع تحولی که از پارسی باستان تا پارسی میانه اتفاق افتادهاست بسیار بزرگتر از تحولیاست که از پارسی میانه تا پارسی نو رخ دادهاست.
گویش مردمان گز (برخوار و میمه)،گیلان،نهاوند، بروجرد، ملایر، تویسرکان، کازرون و گیو با پارسی میانه نزدیکی دارد. این زبان همواره از دیدگاه دستوری و واژگانی با گویشهای محلی نواحی پارس نزدیکی داشتهاست.
نام زبان
در متنهای نوشته شده به خود زبان فارسی میانه نام این زبان Pārsīg آمده که به معنای «زبان منسوب به قوم پارس» است. این زبان رفتهرفته و بهطور طبیعی دگرگونیهایی به خود دید و در نتیجۀ این دگرگونیها بعدها تبدیل به زبانی شد که پارسی یا فارسی یا پارسی دری نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ پارسیگ به پارسی هم از جملهٔ همین دگرگونیهای طبیعی زبان یادشده بوده است؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی -گهای پایان واژه میافتادهاند. بنابراین، در دورههای آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی پارسیـ(ـگ) یا فارسی (برای نمونه در نوشتههای دانشمند پارسی نِرْیُسَنْگْ، در شاهنامه و همینطور در نوشتههای عربها و ایرانیان عربینویس شاهد چُنین کاربردی هستیم). از این رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی نو سخن میگفتند به دلیلی (که در پی میآید) به فارسی میانه یا همان پارسیگ باید نام دیگری میدادند تا این دو از هم بازشناخته شوند. زبان فارسی میانه را در متنهای کهن فارسی نو پهلوی و در متنهای کهن عربی فهلوی نامیدهاند. قدیمترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت جاحظ (متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق) است. بنابراین، پهلوی نامیدن زبان فارسی میانه دستکم از سدهٔ سوم هجری رایج بوده است. دلیل به کار رفتن اصطلاح پهلوی برای نامیدن صورت کهن زبان پارسی آن بود که در سدههای آغازین پس از اسلام واژهٔ پهلوی دربردارندهٔ این معنیها نیز شده بوده: «ایرانی (در معنای کلی واژه)» و «قدیمی (البته نه هر قدیمی، بلکه راه و رسم ایرانی قدیمی، که در در شاهنانه بیشتر به این معنی برمیخوریم)» حتّی این واژه هالهای از معناهای گوناگونی چون «اشرافی»، «باستانی»، «باشکوه» و ... یافته بوده که بازتاب آن را در شاهنامه میبینیم . بنابر این، زبانی که یادآور آیینها و دورههای کهن ایران بود به سادگی میتوانست زبان پهلوی نامیده شود. شایان یادآوری است که پَهْلَوی، پَهْلَوانی، فَهْلَوی و یا شکل عربیشدهٔ آن بَهْلَوی، به زبانها و قومهای دیگری چون گویشهای ایرانی شمال غربی نیز گفته شده است.
اما واژهٔ پَهْلَوی در اصل به چه معنایی بوده؟ این واژه در اصل به معنای «نسبتدادهشده به پَهْلَو (یا همان پارت)» است. پَهْلَو از دورهٔ هخامنشی به بعد نام یکی از استانهای شمال شرقی ایران بوده. نام این استان در سنگنوشتههای هخامنشی -Parθava آمده است. واژهٔ -Parθava با تبدیلهایِ بسیار رایجِ θ به h و r به l و نیز قلب جایگاه این دو در واژه، به Pahlaw بدل شده است. در دورهٔ ساسانی زبان رایج در استان پَهْلَو (یعنی همان استان پارت) را Pahlawīg یا Pahlawānīg مینامیدند. به سخن دیگر، پهلوی یا پهلوانی در اصل نام زبان دیگری بوده که با زبان فارسی میانه فرق دارد و امروزه آن را در کتابهای زبانشناسانه پهلوی اشکانی یا پارتی مینامند.
گویا نخستین بار کارل هِرمان زالِمانْ (به روسی: Karl Germanovitsh Zaleman) نام فارسی میانه (به آلمانی: Mittelpersisch) را برای این زبان به کار برده است. امروزه هم همچنان اصطلاحهایی چون پهلوی ساسانی و پهلوی برای نامیدن فارسی میانه به کار میرود. البته منظور از پهلوی بیشتر گونهٔ خاصی از فارسی میانهاست که در کتابهای زردشتی به کار رفتهاست.
پس از اسلام
با آنکه نام زبان و خط پهلوی از دیوانهای کارگزاران عرب در ایران برافتاد، اما خط و زبان پهلوی در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود سده پنجم کم و بیش رواج داشت چنانکه در برخی از نواحی ایران سنگنگارههای سازهها را به خط پهلوی یا بخط کوفی و پهلوی هر دو مینوشتند مانند کتیبه برج لاجیم نزدیک زیراب در مازندران که از سده پنجم هجری و یک خط آن به پهلوی و خط دیگر آن به کوفی است. این برج مقبره کیا ابوالفوارس شهریار بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شدهاست. برج دیگری هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در آغاز سده پنجم بنا شده و کتیبه آن به خط کوفی و پهلوی است. برج رادکان نزدیک بندرگز نیز از همین گونه برجهای آرامگاهی و دارای دو سنگنوشته کوفی و پارسی میانه است.
در سده چهارم و پنجم بسیاری از ایرانیان به خط و زبان پارسی میانه آشنایی داشتند. گردآورندگان شاهنامه ابومنصوری و مترجمان شماری از دفترهای پهلوی به پارسی در همین دوره رسالاتی از پهلوی مانند یادگار زریران و کارنامه اردشیر بابکان و داستان بهرام گور و پندنامه بزرگمهر بختگان و گزارش شترنگ و دیگر نوشتهها را به پارسی دری و به خط پارسی بازنویسی کرده و جزو شاهنامه قرارداده بودند. نفوذ زبان پارسی میانه در این بازگفتهها به اندازهای بود که پس از نظم آن ها به پارسی بهوسیله دقیقی و فردوسی هم نزدیکی فراوانی میان آنها با اصل پهلوی هریک مشهود است.
در میانههای سده پنجم یکی از کتابهای مشهور که گویا اصل آن از دوره اشکانی بودهاست یعنی ویس و رامین از متن پهلوی به پارسی گردانده شد و سپس به همت فخرالدین اسعد گرگانی به نظم پارسی درآمد و در این منظومه تأثیر لغتها و ترکیبهای پهلوی بسیار دیده میشود.
آشنایی شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوی و نقل آنها به پارسی تا سده هفتم هم ادامه داشتهاست چنانکه در همین روزگار یکی از شاعران نامدار بنام زراتشت بهرام پژدو کتاب ارداویرافنامه را از پهلوی به شعر پارسی درآورد. این شواهد نشانگر آن است که آشنایی ایرانیان با خط و زبان پهلوی ساسانی با فروپاشی حکومت ساسانی یکباره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامهداشت.
آثار پارسی میانه
آثاری که از این زبان باقیماندهاند دو دستهاند. آثار کتیبهای و آثار کتابی. این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شدهاند. آثار پارسی میانه شامل سکهنوشتههای شاهان ساسانی، کتیبهها، آثار مکتوب عصر ساسانی و سه سده نخست هجری و متون مانوی میشود که به الفباهای نسبتاً متفاوت نوشتهشدهاند. برخی از آثار کتابی پارسی میانه تاریخی و ادبی هستند اما عمده مطالب را آثار دینی زرتشتی دربر گرفتهاند. پس از فروپاشی حکومت ساسانی و فتح ایرانشهر بدست مسلمانان حجاز شمار زیادی از آثار زبان پهلوی که در دانشگاه گندی شاپور یا سایر نقاط ایران در دست بود به زبان عربی ترجمه شد. این آثار عمدتاً نسخه اصلی پهلوی آن از میان رفتهاست. داستانهای هزار و یک شب, سیرالملوک، ادب الکبیر، کلیله و دمنه, سندبادنامه و شماری اثر علمی و تحقیقی از این دسته هستند. از آثار کتابی مهم عصر ساسانی به زبان پارسی میانه که بدست ما رسیده نیز میتوان به کارنامه اردشیر بابکان, شاپورگان مانی اشاره کرد. عمده متون بجای مانده در قرون نخست اسلامی نوشته شده با این وجود احتمالاً بسیاری از آنها تحریر آثار دوره ساسانی بودهاند. از مهمترین آثار متاخر پارسی میانه میتوان به آثار پرحجمی مانند بندهشن, دینکرد, شایست نشایست, گزیدههای زادسپرم, دادستان دینی و شکندگمانیک وزار اشاره کرد.
آثار زند و پازند
در اواخر دوره ساسانی بویژه برای مقابله با ترویج عقاید مزدکی متون اوستا به زبان پارسی میانه برگردانده شد. اگرچه تمامی بخشهای قدیمی اوستا امروزه در دست نیست اما تا حد زیادی از آنها باقیمانده. این متون پارسی میانه ترجمه مستقیم متون اوستایی نیستند بلکه ترجمه تفسیری آنها بشمار میآیند. در دوره ساسانی شمار کسانی که زبان اوستایی را میفهمیدند چندان زیاد نبود چرا که زبان اوستایی در آن دوره زبانی مرده بشمار میرفت. متون پازند که بعدها ایجاد شد نگارش این تفاسیر و سایر کتابهای پارسی میانه به الفبای دین دبیره یا همان خط اوستایی هستند که از آنجا که آسانتر بود برای نگارش بکار گرفتهشد.
سنگنبشتههای پارسی میانه
به جز کتابها و آثاری که در الگوی زیر ذکر شده، پارهنوشتهها و سنگنوشتههای پراکندهای نیز از پارسی میانه در نقاط گوناگون به جای ماندهاست. این سنگنوشتهها شامل آثار مکتوب شاهان نخستین ساسانی و وزرا و ملازمان نزدیک آنها میباشد. الفبای بکار گرفته شده در این آثار با الفبای کتابت اندکی تفاوت داشته و به خط پهلوی اشکانی نزدیک بودهاست. این کتیبهها بیشتر در پارس, کرمانشاه, کردستان عراق و آذربایجان و حمص سوریه واقع شدهاند. همچنین در دوره اسلامی نیز کتیبه نویسی پهلوی رایج بود و در برخی مناطق شمال ایران کتیبههای اسلامی دارای خط پهلوی نیز بودهاند مانند برج لاجیم.
برای نمونه ۲۵ سنگنوشتهٔ کوچک به خط پیوسته پهلوی در باروی شهر دربند قفقاز کشف شده بود و اخیراً باستانشناسان شش کتیبه دیگر به پارسی میانه نیز در آنجا پیدا کردند. این سی و یک کتیبه نام سنگتراشان یا کسانی را ذکر میکند که به نوعی در کشیدن دیوار سهم داشتند.
دستور زبان
نام
نام به پارسی و پهلوی (نام) خوانده میشود. و از نظر دستوری پهلوی با پارسی دری اختلاف زیادی ندارد.
۱-مفرد و جمع
مفرد و جمع برای جانداران (آن) هست مانند= مرتم(مردم) مرتمان(مردمان) درخت درختان
martōm
و برای جامدات(ایها) نیز میباشد
Kōstak=ناحیه
Kōstakīhā= نواحی
۲- اسم جمع نیز چون اسم جمع در پارسی دری است
(اسم جمع اسمی است که در ظاهر یکی است اما شامل گروهی است)
Spāhسپاه=
۳-معرفه و نکره
علامت معرفه در نکره (ی) است که در انتهای اسم میآید و ای حرف همان حرفی است که در پارسی دری بنام (یای وحدت) نامیده میشود.
Mart = Mart-ē
۴- اسم عام و خاص هیچ تفاوتی با پارسی دری ندارد
۵- صفت فاعلی و صیغهٔ مبالغه و اسم فاعل و اسم مفعول با ریشههای زمان حال یا گذشته فعل و پسوند بشرح زیر ساخته میشود:
از ریشه زمان حال (صیغه امر) و پسوند کار
Hāmōč=آموز
Hāmōčkar=آموزگار
از صیغه امر و پسوند آک
Dān= دان
DāNāk=دانا
شما میتوانید ببینید در اینگونه موارد حرف ک در زبان پارسی حذف شدهاست و فقط در چند مورد مثل خوراک و پوشاک باقیماندهاست.
از صیغه امر و پسوند آن
RAW=رو
Rawān=روان
از صیغه امر و پسوند اندک
Zīv= زی
Zīvandak=زنده
Frōš=فروش
Frōšandak= فروشنده
از ریشه گذشته و پسوند آر
Mēnēt= اندیشید
Mēnētār= اندیشمند
که به معنی اندیشه هست در واژه هخامنش نیزدیده میشود Mēn جا دارد اینجا بگویم که کلمه
با پسوند ایستان
Tāp=گرم
Tāpīstān=تابستان
صفت
صفت در زبان پهلوی سه حالت دارد: مطلق، برتر، برترین
نشانهٔ صفت برتر (-تر) و صفت برترین (-توم) است.
Vočurg=بزرگ
Vočurgtar-tum =بزرگ و بزرگترین
برای ساختن صفت عالی از پسوند (ایست) استفاده میشود
گاهی نیز با تغییر در اصل واژه صفت عالی میسازند که فعلآ از آن میگذریم برای مقایسه دو صفت از دو حرف اضافه (کو) و (هَچ) بهره میبرند.
Nēst ērān-štr hač xvaš-tar gēvāk-ē
نیست ایران-شتر هَچ خوشتر گیواکِ
جائی خوشتر از ایرنشهر نیست.
از اسم مانند پارسی دری صفت میسازند
Zar=زر
Zarrēn= زرین
صفت و موصوف و مضافٌالیه نیز با واسطه (ī) بجای کسره پارسی میآید.
Xvarāsān ī kōstak
خواراسان(خراسان) کسته(سو سمت)
در گذشته و کلماتی مانند خواهر خوراک... خوانده میشد
گاهی اوقات صفت پیش از فعل بیاید در این صورت حرف اضافه میشود
Hu-frayān=هو فریان فریان خوب گرمایی که در تن انسان و گوسفند است
نسبت
با پسوندهای زیر نسبت ساخته میشود.
(Ān īh īk)
mart īh= مردی
āsōrīk=آسوری
پسوند (ایک) همانست که هنوز در واژه تاری= تاریک وجود دارد
ابری پدید نی و کوفی نی بگرفت ماه و گشت جهان تاری
و نیز همین پسوند است که در زبانهای اروپائی هنوز بر قرار است مانند دموکراتیک دموکراسی یا اتم اتمیک.
پسوند (ایه) در پارسی بصورت (ای) در آمده است و همانست که در واژه مردی دیده میشود.
اما پسوند انتساب محل یا انتساب فرزند به پدر همان (آن) است که در پهلوی بسیار بکار میرود.
Pākān ī artaxšēr= اردشیر بابکان(اردشیر پسر بابک)
این واژه در واژههای بسیاری بویؤه در نام شهرها و روستاها هنوز جاری است مثل گیلان یعنی محل منسوب قوم گیل.
قید
قید نیز به شیوه گونه گون ساخته میشود و از آنجملهاست:
با اضافه کردن (ایها) به اسم و بعضی صفات
Dāt=قانون
Dātīhā= قانونی
این پسوند (ایها) برای ساختن قید هنوز بکار میرود:
یکی در واژه تنها که پیش از این به صورت تنیها بودهاست یعنی یک تنه یا یک تنانه
دیگر در قید نزدیکیها و زودیها و دیریها نیز در زبان امروزی میبایست جاری باشد.نزدیکیها به معنی همین نزدیکیها و زودیها به همین زودی.......
در زبان نیشابوری نیز دو صورت دیگر از قید بر جای مانده و آن دو قید (تشنگی) و (گرسنگی) است که بصورت (توشنیا= تشنگیها) گوسنیا گرسنگیها) این پسوند (ایا) بجای (ایها) در کردی نیز در واژهی تنیا بمعنی هنوز جاری است که در زبان تبری بگونهٔ (تنیا در آمدهاست
با افزودن
ē n
rāst= راست
Rāstēn راستین =
ضمیر(کلمه ایست که جای فاعل میآید در شوند تکرار آن)
ضمایر غیر متصل
Man=من
To=تو
Oy= او
Amah= ما (ما در دزفول بصورت (آمو)، در بختیاری و لری به شکل ایما و در سنندج و سردشت و بانه بصورت (ایمه). در مهاباد و پیرانشهر به صورت (أمه)و در گیلکی وتالشی وتاتی امه و در گویش لارستانی همان اما گفته میشود)
šma & šmah= شما
ōyšān= ایشان
ضمایر متصل درست همانند پارسی است. (م ت ش......)
ضمیر نسبی
یک نوع ضمیر دیگر در زبان پهلوی هست که موارد استعمال آن نیز بسیار است و بن ضمیر را که بجای همهٔ ضمایر در موارد بسیار زیاد بکار میرود ضمیر نسبی نا میده میشود که با حرف (ای کوتاه) نشان میدهند میدانیم که در زبانهای لاتین ضمایر بر حسب قرارگیری در جمله و نوع کار برد تغییر میکنند
مثلآ در انگلیسی (ای) در حالت مفعولی و اضافی و ملکی بصورت (می ماین) در میآید.
در زبانهای پارسی باستان و اوستایی این ضمایر بصورت (اَدَم) و (اَزِم) بودهاست و در پهلوی و اشکانی بصورت (از) بکار میرفتهاست.
ضمایر متصل به این حروف میچسبند:
۱-(بی –به- اگر- او-و – کا گاهیمه هنکامیکه- کو که کجا چه برای اینکه- چه- چنانچه- اوم و مرا و من- کاش وقتیکه او را- چهات- اذَگ آنگاه پس از آن انگاش – بهاش- اگرت- تاک شان تاشان تا آنها را)
در جملههایی که در آینده خواهد آمد میبینید که ضمیر متصل باین حرف ربط چسبیده ولی اسم یا واژهای که ضمیر متعلق به آنست بصورت آزاد آمدهاست اما در اینجا به یک مثال بسنده میکنیم:
Hast rāst man abāg mēnīšn agar-at
هست راست من اباگ منیشن اگرَت
اگر اندیشهات با من راست است
این جمله را با شعری از سعدی مقایسه میکنیم
اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیری به حیاتی اوفتادی که در آن فنا نباشد
Humta-Huxta-Xvarašta
۲-به ضمیر نسبی (ای) آن کس که – که- انکه-
Bud rāst did i-m xvamn hān
بود راست دید ای-م خوومن هان
آن خوابی که دیدم راست بود
که در این جمله ضمیر نسبی (ای) چسبیدهاست اما در جمله زبان پارسی ضمیر بعنوان شناسه به فعل دیدن چسبیدهاست.
۳-به ضمیر (کی) کدام که
ضمیر اشاره (این – آن- او)
ضمیر او جمع میشود ایشان
ضمایر استفهامی (کی-که- چه- چی – کدام-)
ضمایر مشترک (خود- خویش- خویشتن---که از ضمیر خویش و اسم تن میآید)
زبانهای ایرانی یکی از شاخههای زبانهای هندوایرانی از خانواده بزرگ زبانهای هندواروپایی را تشکیل میدهد. منظور از اصطلاح زبانهای ایرانی یا زبانهای ایرانیتبار، گروهی از زبانها است که همگی ریشه در یک زبان باستانی به نام زبان نیا-ایرانی داشتهاند و به معنی زبانهای مرتبط با واحد سیاسی کشور امروزی ایران نیست.

زبان های ایرانی یک ریشه مشترک باستانی دارد و به گویش های مختلف و هر گویش به لهجه های مختلف استعمال می شود. این زبان ها از آرامی باستان بسیار وام گرفته است. بعضی از گویش های زبان ایرانی به خاطر تفاوتهای ظاهری در نحوه استفاده از عبارات و ترکیب ها، امروزه خود به عنوان یک زبان نام برده می شوند.
مهمترین زبانها و گویش های ایرانی امروزی عبارتند از: فارسی (پارسی ، دری، یا تاجیکی)، مازنی، کردی، پشتو، بلوچی، لری، لکی، زازاکی، گیلکی، تالشی، تاتی و آسی
امروزه زبانهای ایرانی بیشتر با خطهای عربی، لاتین، و سیریلیک نوشته میشوند. زبانهای ایرانی با زبان عربی و زبانهای ترکی تاثیر متقابل بسیاری داشتهاند.
زبانهای ایرانی بیشتر در کشورها و مناطق ایران، افغانستان، تاجیکستان، باختر پاکستان، کردستان ترکیه، کردستان عراق، و بخشهایی از آسیای میانه و قفقاز روایی دارد.
سه زبان از زبانهای ایرانی به عنوان زبان رسمی هم اکنون در چهار کشور استفاده میشود. این زبانها عبارت اند از فارسی در ایران و تاجیکستان، فارسی و پشتو در افغانستان و کردی در عراق.
براورد میشود که امروزه حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تن به زبانهای ایرانی سخن بگویند. بنیاد تابستانی زبانشناسی (SIL International) در سال ۱۳۸۴ برآورد کردهاست که امروزه به حدود ۸۷ گونه از زبانهای ایرانی سخن گفته میشود؛ که شمار سخنوران بزرگترین این زبانها به طور تخمینی عبارتند از: فارسی (۱۱۰ میلیون تن)، پشتو (۴۱ - ۶۰ میلیون تن) ، لری (۱۰ میلیون تن)،تبری و گیلکی (7 میلیون تن) ، کردی (۲۵ میلیون تن)، و بلوچی (۷ میلیون تن).
پیشینه
دوره باستان که از آغاز تا انقراض شاهنشاهی هخامنشی، تقریباً از سده بیستم تا حدود چهارم و سوم پیش از میلاد را دربرمیگیرد. از زبانهای ایرانی باستان چهار زبان آن شناخته شدهاست: مادی، سکایی، اوستایی و پارسی باستان . از زبان مادی و سکایی که یکی در غرب ایران و منطقه فرمان روایی ماد و دیگری در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، از جمله بین اقوام پارت و ساکنان سغد، رایج بوده، تنها کلمات و عباراتی در آثار دیگران برجای ماندهاست. اما از زبانهای اوِستایی و پارسی باستان مدارک بسیار در دست است. زبان اوِستایی، گویش مردم اطراف دریاچه هامون در سیستان بوده و زرتشت کتاب خود را به این زبان نوشتهاست.
پارسی باستان زبان مادری و زبان میهن اصلی خانواده و دودمان هخامنشی بودهاست. نخستین شواهد نوشتاری از این زبان، سنگنبشته بیستون است که تاریخ آن به قرن ششم پیش از میلاد برمی گردد. درهمین زمان لهجههای دیگر ایرانی باستان نیز وجود داشته که پا به پای چهار زبان مهم دوران باستان مراحل تکاملی را میپیمودهاست، مانند زبانهای بلخی، سغدی، پارتی و خوارزمی.
زبانهای ایرانی به سه دسته تقسیم میشوند:
زبانهای ایرانی باستان
زبانهای ایرانی میانه
زبانهای ایرانی نو (شرقی و غربی)
این دستهبندی مطلقاً از لحاظ زمانی نیست، بلکه از نظر زبانشناسی هم هست.
ایرانی باستان
زبان نیاایرانی نیای مستقیم این دسته از زبانهای ایرانی است.
از جمله زبانهای این دسته عبارتاند از زبانهای اوستایی (که بیشتر از طریق متون اوستا به ما رسیده است)، فارسی باستان (که بیشتر از طریق کتیبههای هخامنشی به ما رسیده است)، سکایی باستان، و مادی (که فقط چند واژهٔ آن، آن هم از طریق چند وامواژه در فارسی باستان و چند واژهٔ ذکر شده در منابع یونانی به ما رسیده است).
ایرانی نو
زبانهای ایرانی نو به دو دسته بخش میشوند:
شرقی
غربی
زبانهای ایرانی نو با این که اساساً در ایران، افغانستان و تاجیکستان متمرکز شدهاند اما حقیقتاً گستره جغرافیایی بسیار وسیع تری را در بر میگیرند شامل مناطقی در قفقاز، آسیای میانه، ترکستان چین، پامیر، ترکیه، سوریه، عراق و شبه قاره هند.
زبانهای ایرانیتبار شرقی
نمونه زبانهای شرقی ایرانی تبار اینها هستند:
پشتو
آسی
زبانهای پامیری
پاشایی
یغنابی
زبانهای ایرانیتبار غربی
زبانهای ایرانی تبار غربی به دو گروه دسته بندی میشوند:
گروه شمال غربی:
این گروه شامل زبانها و گویشهای آذری باستان، تفرشی، خوانساری، آرانی، بیدگُلی، گَزی، دری زرتشتی، سیوندی ، تبری ( مازندرانی )، کردی، گیلکی ، تالشی ، زازا-گورانی، پارتی، ، سمنانی، تاتی و بلوچی میباشد.
گروه جنوب غربی:
این گروه شامل زبانها و گویشهای فارسی/پارسی، فارسی نو، تاتی قفقاز، لاری، لری و بختیاری میباشد.
رسمالخط
زبانهای ایرانی دارای رسمالخطهای گوناگون هستند. از جمله خط میخی (در مورد پارسی باستان)؛ خط آرامی (در مورد نخستین کتیبههای پارسی میانه، پارتی، سغدی، و خوارزمی)؛ دو نوع خط سریانی، سطرنجیلی (در مورد پارسی میانه، پارتی، یاختری، سغدی و فارسی نو) و نستوری (سغدی مسیحی و فارسی نو)؛ خط عبری (در مورد فارسی نو و لهجههای محلی)؛ خط عربی (در مورد فارسی نو، خوارزمی، کُردی، پشتو و بلوچی)؛ خط براهمی (در مورد خُتَنی، تُمْشُقی و سغدی)؛ خط یونانی (در مورد باختری)؛ خط سیریلیک (در مورد اُسِتی و تاجیکی) و خط لاتین (در مورد کُردی و اُسِتی).
زبان پارسی میانه
زبان پارسی میانه، زبان پارسیگ یا زبان پهلوی (پهلویک) نیای مستقیم زبان پارسی امروزی است. پهلوی در معنای عام و نه چندان دقیق به زبانها و مخصوصا خطهای رایج دورههای اشکانی و ساسانی اطلاق میشود و محدود به ایالات نبودهاست. پهلوی یا پارسی میانه شکلی از زبان پارسی است که واسطهٔ مستقیم میان پارسی باستان و پارسی امروزی است. به عبارت دیگر پارسی امروزی شکل تحولیافتهتر از خود زبان پارسی میانهاست. پارسی میانه زبان ارتباطی مشترک در تمامی شاهنشاهی ساسانی بود پارسی میانه یکی از زبانهای ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همه امپراطوری ایران تا صدر اسلام رواج میداشتهاست. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به حساب میآید پارس بود. در دوران اشکانیان پارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت تا اینکه در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. کتیبهها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتابها به این زبان نوشته میشد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه عملاً زبانی نیممرده بهشمار میآمد.
این زبان یا یکی از گویشها یا زبانهای بسیار نزدیک به آن، پس از تحول و آمیختگی با لهجهها، گویشها و زبانهای خویشاوند دور و نزدیک و همچنین واردشدن وامواژهها، پارسی نو را به وجود آوردهاست. بنا بر این جای تعجب نیست که شباهتهای فراوان چه از نظر واژگانی و چه از نظر دستوری میان این دو زبان وجود دارد. در واقع تحولی که از پارسی باستان تا پارسی میانه اتفاق افتادهاست بسیار بزرگتر از تحولیاست که از پارسی میانه تا پارسی نو رخ دادهاست.
گویش مردمان گز (برخوار و میمه)،گیلان،نهاوند، بروجرد، ملایر، تویسرکان، کازرون و گیو با پارسی میانه نزدیکی دارد. این زبان همواره از دیدگاه دستوری و واژگانی با گویشهای محلی نواحی پارس نزدیکی داشتهاست.
نام زبان
در متنهای نوشته شده به خود زبان فارسی میانه نام این زبان Pārsīg آمده که به معنای «زبان منسوب به قوم پارس» است. این زبان رفتهرفته و بهطور طبیعی دگرگونیهایی به خود دید و در نتیجۀ این دگرگونیها بعدها تبدیل به زبانی شد که پارسی یا فارسی یا پارسی دری نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ پارسیگ به پارسی هم از جملهٔ همین دگرگونیهای طبیعی زبان یادشده بوده است؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی -گهای پایان واژه میافتادهاند. بنابراین، در دورههای آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی پارسیـ(ـگ) یا فارسی (برای نمونه در نوشتههای دانشمند پارسی نِرْیُسَنْگْ، در شاهنامه و همینطور در نوشتههای عربها و ایرانیان عربینویس شاهد چُنین کاربردی هستیم). از این رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی نو سخن میگفتند به دلیلی (که در پی میآید) به فارسی میانه یا همان پارسیگ باید نام دیگری میدادند تا این دو از هم بازشناخته شوند. زبان فارسی میانه را در متنهای کهن فارسی نو پهلوی و در متنهای کهن عربی فهلوی نامیدهاند. قدیمترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت جاحظ (متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق) است. بنابراین، پهلوی نامیدن زبان فارسی میانه دستکم از سدهٔ سوم هجری رایج بوده است. دلیل به کار رفتن اصطلاح پهلوی برای نامیدن صورت کهن زبان پارسی آن بود که در سدههای آغازین پس از اسلام واژهٔ پهلوی دربردارندهٔ این معنیها نیز شده بوده: «ایرانی (در معنای کلی واژه)» و «قدیمی (البته نه هر قدیمی، بلکه راه و رسم ایرانی قدیمی، که در در شاهنانه بیشتر به این معنی برمیخوریم)» حتّی این واژه هالهای از معناهای گوناگونی چون «اشرافی»، «باستانی»، «باشکوه» و ... یافته بوده که بازتاب آن را در شاهنامه میبینیم . بنابر این، زبانی که یادآور آیینها و دورههای کهن ایران بود به سادگی میتوانست زبان پهلوی نامیده شود. شایان یادآوری است که پَهْلَوی، پَهْلَوانی، فَهْلَوی و یا شکل عربیشدهٔ آن بَهْلَوی، به زبانها و قومهای دیگری چون گویشهای ایرانی شمال غربی نیز گفته شده است.
اما واژهٔ پَهْلَوی در اصل به چه معنایی بوده؟ این واژه در اصل به معنای «نسبتدادهشده به پَهْلَو (یا همان پارت)» است. پَهْلَو از دورهٔ هخامنشی به بعد نام یکی از استانهای شمال شرقی ایران بوده. نام این استان در سنگنوشتههای هخامنشی -Parθava آمده است. واژهٔ -Parθava با تبدیلهایِ بسیار رایجِ θ به h و r به l و نیز قلب جایگاه این دو در واژه، به Pahlaw بدل شده است. در دورهٔ ساسانی زبان رایج در استان پَهْلَو (یعنی همان استان پارت) را Pahlawīg یا Pahlawānīg مینامیدند. به سخن دیگر، پهلوی یا پهلوانی در اصل نام زبان دیگری بوده که با زبان فارسی میانه فرق دارد و امروزه آن را در کتابهای زبانشناسانه پهلوی اشکانی یا پارتی مینامند.
گویا نخستین بار کارل هِرمان زالِمانْ (به روسی: Karl Germanovitsh Zaleman) نام فارسی میانه (به آلمانی: Mittelpersisch) را برای این زبان به کار برده است. امروزه هم همچنان اصطلاحهایی چون پهلوی ساسانی و پهلوی برای نامیدن فارسی میانه به کار میرود. البته منظور از پهلوی بیشتر گونهٔ خاصی از فارسی میانهاست که در کتابهای زردشتی به کار رفتهاست.
پس از اسلام
با آنکه نام زبان و خط پهلوی از دیوانهای کارگزاران عرب در ایران برافتاد، اما خط و زبان پهلوی در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود سده پنجم کم و بیش رواج داشت چنانکه در برخی از نواحی ایران سنگنگارههای سازهها را به خط پهلوی یا بخط کوفی و پهلوی هر دو مینوشتند مانند کتیبه برج لاجیم نزدیک زیراب در مازندران که از سده پنجم هجری و یک خط آن به پهلوی و خط دیگر آن به کوفی است. این برج مقبره کیا ابوالفوارس شهریار بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شدهاست. برج دیگری هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در آغاز سده پنجم بنا شده و کتیبه آن به خط کوفی و پهلوی است. برج رادکان نزدیک بندرگز نیز از همین گونه برجهای آرامگاهی و دارای دو سنگنوشته کوفی و پارسی میانه است.
در سده چهارم و پنجم بسیاری از ایرانیان به خط و زبان پارسی میانه آشنایی داشتند. گردآورندگان شاهنامه ابومنصوری و مترجمان شماری از دفترهای پهلوی به پارسی در همین دوره رسالاتی از پهلوی مانند یادگار زریران و کارنامه اردشیر بابکان و داستان بهرام گور و پندنامه بزرگمهر بختگان و گزارش شترنگ و دیگر نوشتهها را به پارسی دری و به خط پارسی بازنویسی کرده و جزو شاهنامه قرارداده بودند. نفوذ زبان پارسی میانه در این بازگفتهها به اندازهای بود که پس از نظم آن ها به پارسی بهوسیله دقیقی و فردوسی هم نزدیکی فراوانی میان آنها با اصل پهلوی هریک مشهود است.
در میانههای سده پنجم یکی از کتابهای مشهور که گویا اصل آن از دوره اشکانی بودهاست یعنی ویس و رامین از متن پهلوی به پارسی گردانده شد و سپس به همت فخرالدین اسعد گرگانی به نظم پارسی درآمد و در این منظومه تأثیر لغتها و ترکیبهای پهلوی بسیار دیده میشود.
آشنایی شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوی و نقل آنها به پارسی تا سده هفتم هم ادامه داشتهاست چنانکه در همین روزگار یکی از شاعران نامدار بنام زراتشت بهرام پژدو کتاب ارداویرافنامه را از پهلوی به شعر پارسی درآورد. این شواهد نشانگر آن است که آشنایی ایرانیان با خط و زبان پهلوی ساسانی با فروپاشی حکومت ساسانی یکباره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامهداشت.
آثار پارسی میانه
آثاری که از این زبان باقیماندهاند دو دستهاند. آثار کتیبهای و آثار کتابی. این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شدهاند. آثار پارسی میانه شامل سکهنوشتههای شاهان ساسانی، کتیبهها، آثار مکتوب عصر ساسانی و سه سده نخست هجری و متون مانوی میشود که به الفباهای نسبتاً متفاوت نوشتهشدهاند. برخی از آثار کتابی پارسی میانه تاریخی و ادبی هستند اما عمده مطالب را آثار دینی زرتشتی دربر گرفتهاند. پس از فروپاشی حکومت ساسانی و فتح ایرانشهر بدست مسلمانان حجاز شمار زیادی از آثار زبان پهلوی که در دانشگاه گندی شاپور یا سایر نقاط ایران در دست بود به زبان عربی ترجمه شد. این آثار عمدتاً نسخه اصلی پهلوی آن از میان رفتهاست. داستانهای هزار و یک شب, سیرالملوک، ادب الکبیر، کلیله و دمنه, سندبادنامه و شماری اثر علمی و تحقیقی از این دسته هستند. از آثار کتابی مهم عصر ساسانی به زبان پارسی میانه که بدست ما رسیده نیز میتوان به کارنامه اردشیر بابکان, شاپورگان مانی اشاره کرد. عمده متون بجای مانده در قرون نخست اسلامی نوشته شده با این وجود احتمالاً بسیاری از آنها تحریر آثار دوره ساسانی بودهاند. از مهمترین آثار متاخر پارسی میانه میتوان به آثار پرحجمی مانند بندهشن, دینکرد, شایست نشایست, گزیدههای زادسپرم, دادستان دینی و شکندگمانیک وزار اشاره کرد.
آثار زند و پازند
در اواخر دوره ساسانی بویژه برای مقابله با ترویج عقاید مزدکی متون اوستا به زبان پارسی میانه برگردانده شد. اگرچه تمامی بخشهای قدیمی اوستا امروزه در دست نیست اما تا حد زیادی از آنها باقیمانده. این متون پارسی میانه ترجمه مستقیم متون اوستایی نیستند بلکه ترجمه تفسیری آنها بشمار میآیند. در دوره ساسانی شمار کسانی که زبان اوستایی را میفهمیدند چندان زیاد نبود چرا که زبان اوستایی در آن دوره زبانی مرده بشمار میرفت. متون پازند که بعدها ایجاد شد نگارش این تفاسیر و سایر کتابهای پارسی میانه به الفبای دین دبیره یا همان خط اوستایی هستند که از آنجا که آسانتر بود برای نگارش بکار گرفتهشد.
سنگنبشتههای پارسی میانه
به جز کتابها و آثاری که در الگوی زیر ذکر شده، پارهنوشتهها و سنگنوشتههای پراکندهای نیز از پارسی میانه در نقاط گوناگون به جای ماندهاست. این سنگنوشتهها شامل آثار مکتوب شاهان نخستین ساسانی و وزرا و ملازمان نزدیک آنها میباشد. الفبای بکار گرفته شده در این آثار با الفبای کتابت اندکی تفاوت داشته و به خط پهلوی اشکانی نزدیک بودهاست. این کتیبهها بیشتر در پارس, کرمانشاه, کردستان عراق و آذربایجان و حمص سوریه واقع شدهاند. همچنین در دوره اسلامی نیز کتیبه نویسی پهلوی رایج بود و در برخی مناطق شمال ایران کتیبههای اسلامی دارای خط پهلوی نیز بودهاند مانند برج لاجیم.
برای نمونه ۲۵ سنگنوشتهٔ کوچک به خط پیوسته پهلوی در باروی شهر دربند قفقاز کشف شده بود و اخیراً باستانشناسان شش کتیبه دیگر به پارسی میانه نیز در آنجا پیدا کردند. این سی و یک کتیبه نام سنگتراشان یا کسانی را ذکر میکند که به نوعی در کشیدن دیوار سهم داشتند.
دستور زبان
نام
نام به پارسی و پهلوی (نام) خوانده میشود. و از نظر دستوری پهلوی با پارسی دری اختلاف زیادی ندارد.
۱-مفرد و جمع
مفرد و جمع برای جانداران (آن) هست مانند= مرتم(مردم) مرتمان(مردمان) درخت درختان
martōm
و برای جامدات(ایها) نیز میباشد
Kōstak=ناحیه
Kōstakīhā= نواحی
۲- اسم جمع نیز چون اسم جمع در پارسی دری است
(اسم جمع اسمی است که در ظاهر یکی است اما شامل گروهی است)
Spāhسپاه=
۳-معرفه و نکره
علامت معرفه در نکره (ی) است که در انتهای اسم میآید و ای حرف همان حرفی است که در پارسی دری بنام (یای وحدت) نامیده میشود.
Mart = Mart-ē
۴- اسم عام و خاص هیچ تفاوتی با پارسی دری ندارد
۵- صفت فاعلی و صیغهٔ مبالغه و اسم فاعل و اسم مفعول با ریشههای زمان حال یا گذشته فعل و پسوند بشرح زیر ساخته میشود:
از ریشه زمان حال (صیغه امر) و پسوند کار
Hāmōč=آموز
Hāmōčkar=آموزگار
از صیغه امر و پسوند آک
Dān= دان
DāNāk=دانا
شما میتوانید ببینید در اینگونه موارد حرف ک در زبان پارسی حذف شدهاست و فقط در چند مورد مثل خوراک و پوشاک باقیماندهاست.
از صیغه امر و پسوند آن
RAW=رو
Rawān=روان
از صیغه امر و پسوند اندک
Zīv= زی
Zīvandak=زنده
Frōš=فروش
Frōšandak= فروشنده
از ریشه گذشته و پسوند آر
Mēnēt= اندیشید
Mēnētār= اندیشمند
که به معنی اندیشه هست در واژه هخامنش نیزدیده میشود Mēn جا دارد اینجا بگویم که کلمه
با پسوند ایستان
Tāp=گرم
Tāpīstān=تابستان
صفت
صفت در زبان پهلوی سه حالت دارد: مطلق، برتر، برترین
نشانهٔ صفت برتر (-تر) و صفت برترین (-توم) است.
Vočurg=بزرگ
Vočurgtar-tum =بزرگ و بزرگترین
برای ساختن صفت عالی از پسوند (ایست) استفاده میشود
گاهی نیز با تغییر در اصل واژه صفت عالی میسازند که فعلآ از آن میگذریم برای مقایسه دو صفت از دو حرف اضافه (کو) و (هَچ) بهره میبرند.
Nēst ērān-štr hač xvaš-tar gēvāk-ē
نیست ایران-شتر هَچ خوشتر گیواکِ
جائی خوشتر از ایرنشهر نیست.
از اسم مانند پارسی دری صفت میسازند
Zar=زر
Zarrēn= زرین
صفت و موصوف و مضافٌالیه نیز با واسطه (ī) بجای کسره پارسی میآید.
Xvarāsān ī kōstak
خواراسان(خراسان) کسته(سو سمت)
در گذشته و کلماتی مانند خواهر خوراک... خوانده میشد
گاهی اوقات صفت پیش از فعل بیاید در این صورت حرف اضافه میشود
Hu-frayān=هو فریان فریان خوب گرمایی که در تن انسان و گوسفند است
نسبت
با پسوندهای زیر نسبت ساخته میشود.
(Ān īh īk)
mart īh= مردی
āsōrīk=آسوری
پسوند (ایک) همانست که هنوز در واژه تاری= تاریک وجود دارد
ابری پدید نی و کوفی نی بگرفت ماه و گشت جهان تاری
و نیز همین پسوند است که در زبانهای اروپائی هنوز بر قرار است مانند دموکراتیک دموکراسی یا اتم اتمیک.
پسوند (ایه) در پارسی بصورت (ای) در آمده است و همانست که در واژه مردی دیده میشود.
اما پسوند انتساب محل یا انتساب فرزند به پدر همان (آن) است که در پهلوی بسیار بکار میرود.
Pākān ī artaxšēr= اردشیر بابکان(اردشیر پسر بابک)
این واژه در واژههای بسیاری بویؤه در نام شهرها و روستاها هنوز جاری است مثل گیلان یعنی محل منسوب قوم گیل.
قید
قید نیز به شیوه گونه گون ساخته میشود و از آنجملهاست:
با اضافه کردن (ایها) به اسم و بعضی صفات
Dāt=قانون
Dātīhā= قانونی
این پسوند (ایها) برای ساختن قید هنوز بکار میرود:
یکی در واژه تنها که پیش از این به صورت تنیها بودهاست یعنی یک تنه یا یک تنانه
دیگر در قید نزدیکیها و زودیها و دیریها نیز در زبان امروزی میبایست جاری باشد.نزدیکیها به معنی همین نزدیکیها و زودیها به همین زودی.......
در زبان نیشابوری نیز دو صورت دیگر از قید بر جای مانده و آن دو قید (تشنگی) و (گرسنگی) است که بصورت (توشنیا= تشنگیها) گوسنیا گرسنگیها) این پسوند (ایا) بجای (ایها) در کردی نیز در واژهی تنیا بمعنی هنوز جاری است که در زبان تبری بگونهٔ (تنیا در آمدهاست
با افزودن
ē n
rāst= راست
Rāstēn راستین =
ضمیر(کلمه ایست که جای فاعل میآید در شوند تکرار آن)
ضمایر غیر متصل
Man=من
To=تو
Oy= او
Amah= ما (ما در دزفول بصورت (آمو)، در بختیاری و لری به شکل ایما و در سنندج و سردشت و بانه بصورت (ایمه). در مهاباد و پیرانشهر به صورت (أمه)و در گیلکی وتالشی وتاتی امه و در گویش لارستانی همان اما گفته میشود)
šma & šmah= شما
ōyšān= ایشان
ضمایر متصل درست همانند پارسی است. (م ت ش......)
ضمیر نسبی
یک نوع ضمیر دیگر در زبان پهلوی هست که موارد استعمال آن نیز بسیار است و بن ضمیر را که بجای همهٔ ضمایر در موارد بسیار زیاد بکار میرود ضمیر نسبی نا میده میشود که با حرف (ای کوتاه) نشان میدهند میدانیم که در زبانهای لاتین ضمایر بر حسب قرارگیری در جمله و نوع کار برد تغییر میکنند
مثلآ در انگلیسی (ای) در حالت مفعولی و اضافی و ملکی بصورت (می ماین) در میآید.
در زبانهای پارسی باستان و اوستایی این ضمایر بصورت (اَدَم) و (اَزِم) بودهاست و در پهلوی و اشکانی بصورت (از) بکار میرفتهاست.
ضمایر متصل به این حروف میچسبند:
۱-(بی –به- اگر- او-و – کا گاهیمه هنکامیکه- کو که کجا چه برای اینکه- چه- چنانچه- اوم و مرا و من- کاش وقتیکه او را- چهات- اذَگ آنگاه پس از آن انگاش – بهاش- اگرت- تاک شان تاشان تا آنها را)
در جملههایی که در آینده خواهد آمد میبینید که ضمیر متصل باین حرف ربط چسبیده ولی اسم یا واژهای که ضمیر متعلق به آنست بصورت آزاد آمدهاست اما در اینجا به یک مثال بسنده میکنیم:
Hast rāst man abāg mēnīšn agar-at
هست راست من اباگ منیشن اگرَت
اگر اندیشهات با من راست است
این جمله را با شعری از سعدی مقایسه میکنیم
اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیری به حیاتی اوفتادی که در آن فنا نباشد
Humta-Huxta-Xvarašta
۲-به ضمیر نسبی (ای) آن کس که – که- انکه-
Bud rāst did i-m xvamn hān
بود راست دید ای-م خوومن هان
آن خوابی که دیدم راست بود
که در این جمله ضمیر نسبی (ای) چسبیدهاست اما در جمله زبان پارسی ضمیر بعنوان شناسه به فعل دیدن چسبیدهاست.
۳-به ضمیر (کی) کدام که
ضمیر اشاره (این – آن- او)
ضمیر او جمع میشود ایشان
ضمایر استفهامی (کی-که- چه- چی – کدام-)
ضمایر مشترک (خود- خویش- خویشتن---که از ضمیر خویش و اسم تن میآید)
مظفر النواب
مظفر عبدالمجید النواب (زادهٔ ۱۹۳۴ میلادی در بغداد) شاعر معاصر عراقی است. وی از خانواده النواب است که نسب این خانواده به موسی کاظم (امام هفتم شیعیان) میرسد.خانوادهٔ النواب از خانوادههای ثروتمند عراقی بوده که اهتمام و علاقهٔ بسیاری به هنر و شعر داشتند ولی به دلیل ورشکستگی پدر، ثروت این خانواده از بین رفت و ناچار به مهاجرت به هند شدند.

مدتی پس از این مهاجرت، یکی از اجداد وی حاکم یکی از ولایات هند شد و در مقابل اشغال آنجا از سوی بریتانیا، قد علم کرد. با این وجود او و خانوادهاش از آنجا رانده شدند و عراق را برای زندگی انتخاب نمودند. مظفر النواب در سال ۱۹۳۴ در محلهٔ شیعهنشین کرخ بغداد به دنیا آمد.تحصیلات خود را در دانشکده ادبیات بغداد به پایان برد و پس از فروپاشی دوران پادشاهی عراق در سال ۱۹۵۸، در وزارت آموزش و پرورش عراق مشغول بهکار شد.همزمان با اوجگیری درگیریها بین حزب بعث عراق و حزب کمونیست عراق در سال ۱۹۶۳ ناچار به فرار شد. او از طریق بصره به اهواز گریخت و قصد سفر به شوروی داشت ولی توسط ساواک دستگیر و به استخبارات عراق تحویل داده شد. دادگاه نظامی عراق او را به اعدام محکوم کرد اما با تلاشهای خانواده و دوستانش، این حکم به زندان ابد تقلیل یافت و در زندان بیابانی نقرة سلیمان، نزدیک مرزهای عراق و عربستان سعودی زندانی شد. پس از آنکه مدتی را در زندان گذراند به زندانی دیگر در شهر حله در جنوب عراق منتقل شد.
زندگی
دوران کودکی
مظفر النواب در سال ۱۹۳۴ در محله شیعهنشین کرخ بغداد به دنیا آمد او از خاندان نواب بود که به هنردوستی مشهور بودهو مردم عراق محلهای در بغداد را به احترام این خاندان، شریعة النواب مینامندو گاهی در شعرهایشان نیز این محله را یاد میکنند.او از سهسالگی شروع به آموختن قرآن نمود و حمدی تکریتی، معلم ابتدایی مظفر، اولین کسی بود که استعدادهای شعری او را کشف نمود.روزی معلم روی تخته سیاه مینویسد «قَضَينا ليلة ً في حَفل عُرس ٍ» و از شاگردان میخواهد مصرع دومی برای این مصرع بسرایند. مظفر بلافاصله میگوید: «كأنّا جالِسون بِقُرص شَمس ِ» یعنی «شبی را در بزم عروسی گذراندیم تو گویی در قرص خورشید نشستهایم» این هموزنی دو مصرع و تشبیه بزم عروسی به خورشید هنوز از سوی منتقدین، مورد ستایش قرار گرفته و دلیلی بر نبوغ شعری مظفر به شمار میآید.
مبارزات سیاسی
مظفر در دوران دانشجویی وارد فعالیتهای سیاست شد و با سرودن اشعار انقلابی و تند و مشارکت در اعتراضات عمومی به یک مبارز سیاسی تمامعیار بدل شد.او که در سال ۱۹۵۸ به استخدام وزارت آموزش و پرورش عراق درآمده بود، به جرم طرفداری از حزب کمونیست عراق و تلاش برای براندازی نظام پادشاهی عراق، از تدریس محروم شد. در سال ۱۹۵۸ و به دنبال وخامت اوضاع سیاسی عراق، او از طریق نخلستانهای بصره وارد اهواز شد، ولی به دست نیروهای ساواک دستگیر شده و بهشدت مورد شکنجه قرار میگیرد به طوری که از آن به عنوان تلخترین حادثهٔ عمر خود یاد میکند.مظفر النواب در قصیدهٔ «وتريات ليلية» روزهای شکنجه را چنین توصیف میکند.شاه ایران مظفر و تعدادی از همراهانش را به رژیم عراق تحویل داد. در عراق آنان در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند. با تلاشهای خانوادهٔ او، این حکم به زندان ابد کاهش یافت ولی او که تاب زندان نداشت به همراه چند تن از زندانیان با حفر تونل از آنجا گریخته و پس از فرار به جنوب عراق، در میان کشاورزان و هورنشینان آنجا سکنی گزیدندو به مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم عراق پرداختند.با اعلام عفو عمومی در سال ۱۹۶۸، به بغداد بازگشت ولی او و چند تن دیگر از اعضای حزب کمونیست عراق بازداشت و روانهٔ زندان شدند. او در زندان از حزب کنارهگیری نمود. و قصیدهٔ عتاب را در ابراز انزجار و نقد حزب کمونیست سرود.
او در صفحهٔ ۱۱۲ دیوان شعرش، خود را چنین توصیف میکند.
سبحانَک کُلَّ الأشیاء رضیتُ سوی الذّل وأَن یوضعَ قلبی فی قفص فی بیت السّلطان
ای خدای سبحان، به آنچه برایم مقدر کنی خشنودم، جز ذلت و خواری، و اینکه قلبم در قفسی نهاده شود، در کاخ سلطان
شعر مظفر النواب
شعر مظفر النواب شکلی یگانه از شعر عربیاست که نظیری از ابتدای تاریخ شعر عربی تا به امروز ندارد. برخلاف اینکه او شباهتهایی به شاعران منقد عرب، مانند ابنمفرغ الحمیری، ابیالطیب المتنبی و بشار بن برد دارد، ولی هیچکدام از آنها در نقد عریان به پای او نمیرسند. او ترکیبهای بیرحمانهٔ متنبی را در شعرهایش به کار میبرد تا حاکمان روز را به نقد بکشد. او تنها شاعر عربیاست که تاکنون در مدح حاکمان شعری نسرودهاست.البته باید توجه داشت که او تنها یک شاعر نقاد نیست زیرا گاهی در شعرهایش از می و عشق یا از شهرهایی که دوستشان دارد نیز یادی میکند.
دیوان شعر مظفر النواب بیانگر روحیهٔ مبارز او بوده و فلسطین بیشترین سهم را از این دیوان به خود اختصاص دادهاست.پیامبر اسلام، امامان شیعه و شخصیتهای معاصر چون سیدحسن نصرالله و خالد اسلامبولی افرادیاند که او آنها را در شعرهایش ستودهو حاکمان کشورهای عربی را به باد بدترین و عریانترین انتقادها میگیرد، به همین دلیل دیوان شعر وی در هیچ کشور عربی چاپ نمیشود. او در سال ۱۹۹۶ دیوانش را به نام «الأعمال الشعرية الكاملة لمظفّر النّواب» در لندن منتشر کرد.
صلاح القاضی اشعار او را چنین توصیف میکند.
شعر مظفر نواب دریاییاست که گاهی آرام و گاهی خروشان و متلاطم است. خواص آن را میپسندند و عوام بدان عشق میورزند و با آن زندگی میکنند.
نواب نصیرشلال
نواب نصیرشلال (زاده ۱ آوریل ۱۹۸۹، در اهواز) وزنه بردار ایرانی است، که در سن ۱۵ سالگی ورزش وزنه برداری را آغاز نمود و ابتدا فعالیت خود را با باشگاه شرکت ملی نفت مسجدسلیمان آغاز کرد و هم اکنون یکی از ملی پوشان تیم ملی وزنه برداری در دسته ۱۰۵ کیلوگرم است.
المپیک تابستانی لندن ۲۰۱۲
او در المپیک تابستانی ۲۰۱۲ لندن موفق شد با بالا بردن وزنه ۱۸۴ کیلوگرم در ضربه اول و ۲۲۷ در دو ضرب و در مجموع ۴۱۱ کیلوگرم به مدال نقره این مسابقات دست پیدا کرد. با این مدال، ایران در این وزن، پس از ۱۲ سال (پس از مدال طلای حسین توکلی) صاحب مدال شد.
بزرگراه نواب صفوی
بزرگراه نواب صفوی یکی از بزرگراههای تهران است که در جهتی شمالی-جنوبی قرار دارد.
این بزرگراه از خیابان آزادی در شمال آغاز و به بزرگراه شهید تندگویان در جنوب تهران میرسد. امتداد شمالی این بزرگراه به بزرگراه چمران متصل میشود.
طرح نواب
ایده طراحی بزرگراه نواب به عنوان شریان اصلی که از سمت شمال بزرگراه چمران را به جنوب تهران متصل میکند از سال ۱۳۴۴ مطرح شده بود. شهرداری تهران در سال ۱۳۶۹ پس از تأیید کمیسیون ماده شورای عالی معماری و شهرسازی ایران طراحی و اجرای این بزرگراه را در دستور کار خود قرار داد.
اهداف این طرح موارد زیر اعلام شده بود:
برقراری ارتباط سریع شمال و جنوب شهر
تخریب محلات و بافتهای کهنه و فرسوده نواب
پیاده کردن ضوابط و استانداردهای شهرسازی
اعمال ضوابط و رهنمودهای ترافیکی به منظور جلوگیری از تقاطعهای نامعقول
ایمن سازی مسیر از طریق ایجاد فضای سبز در حرایم بزرگراه
تعیین کاربریهای مناسب برای اراضی مناسب حاشیه مسیر
طرح نواب که نوسازی بافتهای اطراف این بزرگراه همزمان با ساخت آن بود بدلیل برخی مشکلات مانند نادیده گرفتن نیازهای اجتماعی و خدماتی در زمان انجام تغییرات در آن، کاهش ده درصدی عرض این بزرگراه و برخی موارد دیگر نتوانست به تمام اهداف خود برسد و سبب شد تا کارشناسان از این بزرگراه به عنوان یک کانال آلوده کننده بسیار بزرگ و سرباز یاد کنند. اجرای این طرح علیرغم موفقیتی که در کاهش مشکل ترافیک داشت ولی به لحاظ شهری تبعات بسیار زیادی برای بافت پیرامون ایجاد کرد که انفصال در بافت مسکونی مانند محله بریانک که از محلات قدیمی و هویتدار شهریاست یکی از تبعات منفی این پروژه است
همچنین ساخت و ساز با حداقل فاصله از لبه بزرگراه، عدم انطباق آپارتمانهای بلند مرتبه ساختهشده با ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ساکنان اصیل محل، تعداد زیاد واحدهای مسکونی در هر بلوک، عدم وجود فضاهای سبز موردنیاز ساکنان، آلودگی هوا و آلودگی صوتی به علت مجاورت با بزرگراه از دیگر علل ناکارآمدی این طرح است.
ایستگاه متروی شهید نواب صفوی
ایستگاه متروی شهید نواب صفوی، یکی از ایستگاههای متروی تهران است که در ابتدای بزرگراه شهید نواب صفوی تهران و در تقاطع خیابان آذربایجان واقع شدهاست. این ایستگاه در خط دو مترو تهران قرار دارد. ضمنا در آینده این ایستگاه یکی از ایستگاه های تقاطعی خط ۲ با خط در دست ساختمان ۷ مترو خواهد بود.
حسینیه نواب
حسینیه نواب مربوط به دوره صفوی است و در بیرجند، محله چهار درخت ـ خیابان منتظری واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۷۶ با شمارهٔ ثبت ۱۸۸۴ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
حسینيه و مدرسه نواب بيرجند در زمان شاه عباس صفوي و به فرمان امير زاده خاتون ملقب به نواب يا بي بي نواب، از زنان معتقد خاندان خزیمه ساخته شده است. تاريخ 1001 ه.ق موجود در کتيبه سردر ورودي، سال ساخت آن را نشان مي دهد اين بنا به صورت دو ايواني ساخته شده است. سردر ورودي، هشتي، صحن، دو ايوان و اتاق ها و پنجره هاي متعدد از ويژگي هاي اين بنا می باشد. مهمترين ويژگي اين بنا تزيينات زيباي گچبري آن است كه در جاي جاي آن ديده مي شود. اين تزيينات شامل مقرنس، رسمي بندي، كتيبه هاي گچي و گچبري هاي اسليمي و گل و گياه است. كتيبه و گچبريهاي زيباي سر در اين بنا توسط يكي از هنرمندان معروف اصفهان به نام «يار آگاه» انجام شده. در اين گچبريها قسمتي از اشعار محتشم كاشاني كه خود بزرگترين مرثيه سراي عهد صفوي در دوران شاه طهماسب بوده، در رثای ابا عبدالله الحسين به صورت برجسته ديده مي شود. این حسینیه در داخل بافت قدیم و در محله چهار درخت شهر بیرجند قرار دارد، و در طول تاریخ پذیرای طبقات گوناگون مردم اعم از رجال سیاسی، نظامی، و کسبه بوده است.
ايوانهای بكار رفته در ساختمان این بنا را می توان یکی از بخش های مهم اين تكيه معرفی نمود. به طوری که، ايوان سمت جنوبغربی دارای ويژگی منحصربهفرد تزئينات مختلفی چون موتيف های مختلف به صورت گچبری، طاق نماهای و طاقچههای تزئينی مقرنس می باشد. همچنین، ايوان ديگری در سمت شمال شرقی صحن قرار گرفته که در پشت اين ايوان اتاق ساده با طاقچههای متعدد قرار گرفته كه زيبايی خاصی را برای ايوان به ارمغان آورده است.
عمارت نواب
عمارت نواب مربوط به دوره پهلوی است و در یزد، بلوار کوثر، نرسیده به پل قطار واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۸۷ با شمارهٔ ثبت ۲۴۴۳۰ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
مسجد نواب
مسجد نواب مربوط به دوره قاجار است و در کرمانشاه، خیابان شهید اشک تلخ واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۸۶ با شمارهٔ ثبت ۲۰۲۹۶ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
حمام نواب (زورخانه)
حمام نواب (زورخانه) مربوط به اوایل دوره قاجار است و در تربت حیدریه، خیابان فرمانداری، کوچه باشگاه واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۸۳ با شمارهٔ ثبت ۱۱۶۶۱ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
مظفر عبدالمجید النواب (زادهٔ ۱۹۳۴ میلادی در بغداد) شاعر معاصر عراقی است. وی از خانواده النواب است که نسب این خانواده به موسی کاظم (امام هفتم شیعیان) میرسد.خانوادهٔ النواب از خانوادههای ثروتمند عراقی بوده که اهتمام و علاقهٔ بسیاری به هنر و شعر داشتند ولی به دلیل ورشکستگی پدر، ثروت این خانواده از بین رفت و ناچار به مهاجرت به هند شدند.

مدتی پس از این مهاجرت، یکی از اجداد وی حاکم یکی از ولایات هند شد و در مقابل اشغال آنجا از سوی بریتانیا، قد علم کرد. با این وجود او و خانوادهاش از آنجا رانده شدند و عراق را برای زندگی انتخاب نمودند. مظفر النواب در سال ۱۹۳۴ در محلهٔ شیعهنشین کرخ بغداد به دنیا آمد.تحصیلات خود را در دانشکده ادبیات بغداد به پایان برد و پس از فروپاشی دوران پادشاهی عراق در سال ۱۹۵۸، در وزارت آموزش و پرورش عراق مشغول بهکار شد.همزمان با اوجگیری درگیریها بین حزب بعث عراق و حزب کمونیست عراق در سال ۱۹۶۳ ناچار به فرار شد. او از طریق بصره به اهواز گریخت و قصد سفر به شوروی داشت ولی توسط ساواک دستگیر و به استخبارات عراق تحویل داده شد. دادگاه نظامی عراق او را به اعدام محکوم کرد اما با تلاشهای خانواده و دوستانش، این حکم به زندان ابد تقلیل یافت و در زندان بیابانی نقرة سلیمان، نزدیک مرزهای عراق و عربستان سعودی زندانی شد. پس از آنکه مدتی را در زندان گذراند به زندانی دیگر در شهر حله در جنوب عراق منتقل شد.
زندگی
دوران کودکی
مظفر النواب در سال ۱۹۳۴ در محله شیعهنشین کرخ بغداد به دنیا آمد او از خاندان نواب بود که به هنردوستی مشهور بودهو مردم عراق محلهای در بغداد را به احترام این خاندان، شریعة النواب مینامندو گاهی در شعرهایشان نیز این محله را یاد میکنند.او از سهسالگی شروع به آموختن قرآن نمود و حمدی تکریتی، معلم ابتدایی مظفر، اولین کسی بود که استعدادهای شعری او را کشف نمود.روزی معلم روی تخته سیاه مینویسد «قَضَينا ليلة ً في حَفل عُرس ٍ» و از شاگردان میخواهد مصرع دومی برای این مصرع بسرایند. مظفر بلافاصله میگوید: «كأنّا جالِسون بِقُرص شَمس ِ» یعنی «شبی را در بزم عروسی گذراندیم تو گویی در قرص خورشید نشستهایم» این هموزنی دو مصرع و تشبیه بزم عروسی به خورشید هنوز از سوی منتقدین، مورد ستایش قرار گرفته و دلیلی بر نبوغ شعری مظفر به شمار میآید.
مبارزات سیاسی
مظفر در دوران دانشجویی وارد فعالیتهای سیاست شد و با سرودن اشعار انقلابی و تند و مشارکت در اعتراضات عمومی به یک مبارز سیاسی تمامعیار بدل شد.او که در سال ۱۹۵۸ به استخدام وزارت آموزش و پرورش عراق درآمده بود، به جرم طرفداری از حزب کمونیست عراق و تلاش برای براندازی نظام پادشاهی عراق، از تدریس محروم شد. در سال ۱۹۵۸ و به دنبال وخامت اوضاع سیاسی عراق، او از طریق نخلستانهای بصره وارد اهواز شد، ولی به دست نیروهای ساواک دستگیر شده و بهشدت مورد شکنجه قرار میگیرد به طوری که از آن به عنوان تلخترین حادثهٔ عمر خود یاد میکند.مظفر النواب در قصیدهٔ «وتريات ليلية» روزهای شکنجه را چنین توصیف میکند.شاه ایران مظفر و تعدادی از همراهانش را به رژیم عراق تحویل داد. در عراق آنان در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند. با تلاشهای خانوادهٔ او، این حکم به زندان ابد کاهش یافت ولی او که تاب زندان نداشت به همراه چند تن از زندانیان با حفر تونل از آنجا گریخته و پس از فرار به جنوب عراق، در میان کشاورزان و هورنشینان آنجا سکنی گزیدندو به مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم عراق پرداختند.با اعلام عفو عمومی در سال ۱۹۶۸، به بغداد بازگشت ولی او و چند تن دیگر از اعضای حزب کمونیست عراق بازداشت و روانهٔ زندان شدند. او در زندان از حزب کنارهگیری نمود. و قصیدهٔ عتاب را در ابراز انزجار و نقد حزب کمونیست سرود.
او در صفحهٔ ۱۱۲ دیوان شعرش، خود را چنین توصیف میکند.
سبحانَک کُلَّ الأشیاء رضیتُ سوی الذّل وأَن یوضعَ قلبی فی قفص فی بیت السّلطان
ای خدای سبحان، به آنچه برایم مقدر کنی خشنودم، جز ذلت و خواری، و اینکه قلبم در قفسی نهاده شود، در کاخ سلطان
شعر مظفر النواب
شعر مظفر النواب شکلی یگانه از شعر عربیاست که نظیری از ابتدای تاریخ شعر عربی تا به امروز ندارد. برخلاف اینکه او شباهتهایی به شاعران منقد عرب، مانند ابنمفرغ الحمیری، ابیالطیب المتنبی و بشار بن برد دارد، ولی هیچکدام از آنها در نقد عریان به پای او نمیرسند. او ترکیبهای بیرحمانهٔ متنبی را در شعرهایش به کار میبرد تا حاکمان روز را به نقد بکشد. او تنها شاعر عربیاست که تاکنون در مدح حاکمان شعری نسرودهاست.البته باید توجه داشت که او تنها یک شاعر نقاد نیست زیرا گاهی در شعرهایش از می و عشق یا از شهرهایی که دوستشان دارد نیز یادی میکند.
دیوان شعر مظفر النواب بیانگر روحیهٔ مبارز او بوده و فلسطین بیشترین سهم را از این دیوان به خود اختصاص دادهاست.پیامبر اسلام، امامان شیعه و شخصیتهای معاصر چون سیدحسن نصرالله و خالد اسلامبولی افرادیاند که او آنها را در شعرهایش ستودهو حاکمان کشورهای عربی را به باد بدترین و عریانترین انتقادها میگیرد، به همین دلیل دیوان شعر وی در هیچ کشور عربی چاپ نمیشود. او در سال ۱۹۹۶ دیوانش را به نام «الأعمال الشعرية الكاملة لمظفّر النّواب» در لندن منتشر کرد.
صلاح القاضی اشعار او را چنین توصیف میکند.
شعر مظفر نواب دریاییاست که گاهی آرام و گاهی خروشان و متلاطم است. خواص آن را میپسندند و عوام بدان عشق میورزند و با آن زندگی میکنند.
نواب نصیرشلال
نواب نصیرشلال (زاده ۱ آوریل ۱۹۸۹، در اهواز) وزنه بردار ایرانی است، که در سن ۱۵ سالگی ورزش وزنه برداری را آغاز نمود و ابتدا فعالیت خود را با باشگاه شرکت ملی نفت مسجدسلیمان آغاز کرد و هم اکنون یکی از ملی پوشان تیم ملی وزنه برداری در دسته ۱۰۵ کیلوگرم است.
المپیک تابستانی لندن ۲۰۱۲
او در المپیک تابستانی ۲۰۱۲ لندن موفق شد با بالا بردن وزنه ۱۸۴ کیلوگرم در ضربه اول و ۲۲۷ در دو ضرب و در مجموع ۴۱۱ کیلوگرم به مدال نقره این مسابقات دست پیدا کرد. با این مدال، ایران در این وزن، پس از ۱۲ سال (پس از مدال طلای حسین توکلی) صاحب مدال شد.
بزرگراه نواب صفوی
بزرگراه نواب صفوی یکی از بزرگراههای تهران است که در جهتی شمالی-جنوبی قرار دارد.
این بزرگراه از خیابان آزادی در شمال آغاز و به بزرگراه شهید تندگویان در جنوب تهران میرسد. امتداد شمالی این بزرگراه به بزرگراه چمران متصل میشود.
طرح نواب
ایده طراحی بزرگراه نواب به عنوان شریان اصلی که از سمت شمال بزرگراه چمران را به جنوب تهران متصل میکند از سال ۱۳۴۴ مطرح شده بود. شهرداری تهران در سال ۱۳۶۹ پس از تأیید کمیسیون ماده شورای عالی معماری و شهرسازی ایران طراحی و اجرای این بزرگراه را در دستور کار خود قرار داد.
اهداف این طرح موارد زیر اعلام شده بود:
برقراری ارتباط سریع شمال و جنوب شهر
تخریب محلات و بافتهای کهنه و فرسوده نواب
پیاده کردن ضوابط و استانداردهای شهرسازی
اعمال ضوابط و رهنمودهای ترافیکی به منظور جلوگیری از تقاطعهای نامعقول
ایمن سازی مسیر از طریق ایجاد فضای سبز در حرایم بزرگراه
تعیین کاربریهای مناسب برای اراضی مناسب حاشیه مسیر
طرح نواب که نوسازی بافتهای اطراف این بزرگراه همزمان با ساخت آن بود بدلیل برخی مشکلات مانند نادیده گرفتن نیازهای اجتماعی و خدماتی در زمان انجام تغییرات در آن، کاهش ده درصدی عرض این بزرگراه و برخی موارد دیگر نتوانست به تمام اهداف خود برسد و سبب شد تا کارشناسان از این بزرگراه به عنوان یک کانال آلوده کننده بسیار بزرگ و سرباز یاد کنند. اجرای این طرح علیرغم موفقیتی که در کاهش مشکل ترافیک داشت ولی به لحاظ شهری تبعات بسیار زیادی برای بافت پیرامون ایجاد کرد که انفصال در بافت مسکونی مانند محله بریانک که از محلات قدیمی و هویتدار شهریاست یکی از تبعات منفی این پروژه است
همچنین ساخت و ساز با حداقل فاصله از لبه بزرگراه، عدم انطباق آپارتمانهای بلند مرتبه ساختهشده با ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ساکنان اصیل محل، تعداد زیاد واحدهای مسکونی در هر بلوک، عدم وجود فضاهای سبز موردنیاز ساکنان، آلودگی هوا و آلودگی صوتی به علت مجاورت با بزرگراه از دیگر علل ناکارآمدی این طرح است.
ایستگاه متروی شهید نواب صفوی
ایستگاه متروی شهید نواب صفوی، یکی از ایستگاههای متروی تهران است که در ابتدای بزرگراه شهید نواب صفوی تهران و در تقاطع خیابان آذربایجان واقع شدهاست. این ایستگاه در خط دو مترو تهران قرار دارد. ضمنا در آینده این ایستگاه یکی از ایستگاه های تقاطعی خط ۲ با خط در دست ساختمان ۷ مترو خواهد بود.
حسینیه نواب
حسینیه نواب مربوط به دوره صفوی است و در بیرجند، محله چهار درخت ـ خیابان منتظری واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۷۶ با شمارهٔ ثبت ۱۸۸۴ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
حسینيه و مدرسه نواب بيرجند در زمان شاه عباس صفوي و به فرمان امير زاده خاتون ملقب به نواب يا بي بي نواب، از زنان معتقد خاندان خزیمه ساخته شده است. تاريخ 1001 ه.ق موجود در کتيبه سردر ورودي، سال ساخت آن را نشان مي دهد اين بنا به صورت دو ايواني ساخته شده است. سردر ورودي، هشتي، صحن، دو ايوان و اتاق ها و پنجره هاي متعدد از ويژگي هاي اين بنا می باشد. مهمترين ويژگي اين بنا تزيينات زيباي گچبري آن است كه در جاي جاي آن ديده مي شود. اين تزيينات شامل مقرنس، رسمي بندي، كتيبه هاي گچي و گچبري هاي اسليمي و گل و گياه است. كتيبه و گچبريهاي زيباي سر در اين بنا توسط يكي از هنرمندان معروف اصفهان به نام «يار آگاه» انجام شده. در اين گچبريها قسمتي از اشعار محتشم كاشاني كه خود بزرگترين مرثيه سراي عهد صفوي در دوران شاه طهماسب بوده، در رثای ابا عبدالله الحسين به صورت برجسته ديده مي شود. این حسینیه در داخل بافت قدیم و در محله چهار درخت شهر بیرجند قرار دارد، و در طول تاریخ پذیرای طبقات گوناگون مردم اعم از رجال سیاسی، نظامی، و کسبه بوده است.
ايوانهای بكار رفته در ساختمان این بنا را می توان یکی از بخش های مهم اين تكيه معرفی نمود. به طوری که، ايوان سمت جنوبغربی دارای ويژگی منحصربهفرد تزئينات مختلفی چون موتيف های مختلف به صورت گچبری، طاق نماهای و طاقچههای تزئينی مقرنس می باشد. همچنین، ايوان ديگری در سمت شمال شرقی صحن قرار گرفته که در پشت اين ايوان اتاق ساده با طاقچههای متعدد قرار گرفته كه زيبايی خاصی را برای ايوان به ارمغان آورده است.
عمارت نواب
عمارت نواب مربوط به دوره پهلوی است و در یزد، بلوار کوثر، نرسیده به پل قطار واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۸۷ با شمارهٔ ثبت ۲۴۴۳۰ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
مسجد نواب
مسجد نواب مربوط به دوره قاجار است و در کرمانشاه، خیابان شهید اشک تلخ واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۸۶ با شمارهٔ ثبت ۲۰۲۹۶ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
حمام نواب (زورخانه)
حمام نواب (زورخانه) مربوط به اوایل دوره قاجار است و در تربت حیدریه، خیابان فرمانداری، کوچه باشگاه واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۸۳ با شمارهٔ ثبت ۱۱۶۶۱ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.